یاصاحب الزمان
من از اشکی که می ریزد زچشم یار می ترسم...
از آن روزی که اربابم شود بیمار می ترسم...
رها کن صحبت یعقوب و دوری و غم و فرزند...
من از گرداندن یوسف ، سر بازار، می ترسم...
همه گویند این جمعه بیا ، اما درنگی کن...
از اینکه باز عاشورا شود تکرار می ترسم..
اشتیاق کوفیان و دعوت یار بر سر نیزه...
من از آمین مردم در تعجیل حضور یار می ترسم...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی